سی سالگی !!! عجیب نیست. مثل همه سالهای دیگری که گذشتند. فرقی نخواهد داشت. اتفاق هایی خواهد افتاد طبیعتن. میگویند شروع یک دهه جدید است در زندگی. قبول ندارم. شروع و پایان دهه ها را ما میسازیم. ممکن است 26 سالگی ام شروع یک دهه باشد. حالا چرا دهه اصلن ؟؟؟ درگیری با اعداد را دوست ندارم. از گیر کردن در صفر و یک ها بدم می آید.
جشن تولد باید در درون اتفاق بیفتد. دست و هورای اطرافیان کاری نمیکند اگر خودم راضی و خوشحال نباشم از این روز . اگر باور نداشته باشم تولدم اتفاق بزرگی ست که سالروزش مبارک است و بیشتر برای مادرم که خوب میفهمم روز تولد هر کودک برای مادر چقدر خاطره انگیز و شیرین است. سلامتی و بودن مادر و پدرم را مستدام آرزومندم.
سی سالگی هم یک سالیست مثل همه سالها. پیرتر میشوم فقط. اولین تار موی سفید را میبینم. خوب است. پیر شدن را دوست دارم. شاید هنوز حس دختربچه ای را دارم که میخواهد زود بزرگ شود. خانوم شود برای خودش. و من امسال بیشتر این حس را دارم که پیر شوم و بزرگ شدن دخترک را ببینم. خانوم شدنش را. بگویمش بزرگ شدن خوب است. اصلن با هم دعا میکنیم زودتر بزرگ شویم. فکرش هم سرذوقم می آورد.