این روزها . . .

این روزها دوست ندارم زیاد حرف بزنم. دوست ندارم حالم را برای کسی توضیح بدهم. دوست ندارم بزنم بیرون. دوست ندارم اتفاقی بیفتد.

روی خط آرام روزمره گی بنشینم و سرم به کار خودم باشد. این را دوست دارم. اینکه از قیل و قال هر چه آدمی و حرف و خنده و خبر دور باشم. اینکه بنشینم کتاب بخوانم و فیلم ببینم هی کتاب بخوانم و فیلم ببینم و البته نت جز جدا نشدنی این داستان است. با نت به همه جا سر میکشی و کسی نمی بینتت. یکی دو تا دوست خوب هم هستند که شریکت می شوند در خیلی لحظه ها. مثلن وقتی فیلم خوبی میبینی. وقتی یک دیالوگش انگار دارد هزار حرف را رمز گشایی میکند، یک کلمه اش یادآور کلی خاطره است . . .

این روزهایم با کلمات میگذرند. با جمله ها. با متن های خوب. با شعرهای عالی. با داستان های جذاب. با آرامشی که هرچقدر هم تلاش کنم با فکرهای گذشته و آینده گاهی متلاطم میشود. مهم نیستند اما. میگذرند. خیلی زود. مثل یک موج می آیند و رد میشوند.

شور و هیجان آرام این روزها را بیشتر دوست دارم. دو رنگ شدن دریا را که سبز و آبی شده ست ، حتی غم این روزها را هم و میدانم دارد چه اتفاقی می افتد. این آگاهی را دوست دارم.


پ.ن : خط اول را دوباره بخوانید و به سست اراده گی ام بخندید! ! ! خودم میدانم . . .

نظرات 2 + ارسال نظر
هومن یکشنبه 15 اردیبهشت‌ماه سال 1392 ساعت 07:49 ب.ظ

روند معمولی زندگی انگار درست برای این طراحی شده که ما را در غفلتمان غرق کند.که آرمان گرایی هامان را خیلی آرمانی کند و آرمان ساده ی خیلی از ماها پرداختن به هنر بوده است.شعر،داستان ،موسیقی ...
پس چه خوب است که از روند معمول بیرون زده ای .
من هم دوست دارم وقت گذاشتن برای دیدن فیلم و گوش دادن به موسیقی را و خواندن شعر و داستان را به قول بامداد بزرگ
غم نان اگر بگذارد . . .

منا پنج‌شنبه 19 اردیبهشت‌ماه سال 1392 ساعت 08:09 ب.ظ http://radiomona.blogsky.com

:-)

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد