آرام

همه چیز آرام است و من تنبل شده ام به شدت. حوصله کار کردن، بیرون رفتن ، کتاب خواندن، فیلم دیدن و بدتر از همه نوشتن هم ندارم. انگار میخواهم بچسبم به خانه ساکت و آرامم و زل بزنم به دریا که عجیب زیباست وقتی آسمان صاف است و آفتاب میتابد بر روی موج های آرامش.

مثل قبل ترها که دوست داشتم اتفاق خاصی بیفتد نیستم . هیچ علاقه ای به تغییر در شرایط کنونی ندارم جز اینکه کارهایم کمتر هم بشود و این دغدغه های اندکی هم که مانده و برایم هنوز مهمند ، تمام شود.

چند شب پیش وبلاگم را میخواندم و متعجب از نوشته هایم. در هر ماه چندین پست داشتم و مدام مینوشتم. از هر حرفی و اتفاقی ، ایده میگرفتم و تبدیل میشد به یک نوشته خوب. حالا حتی حوصله دنیای مجازی و دوستان و گپ و گفت را هم ندارم.

خوب میدانم دلم میخواهد دنیایم کوچک شود در این روزها. با چند آدم محدود. با چند اتفاق روزمره معمولی. با فضاهایی نوستالژیک و شفاف . با دغدغه های برطرف شدن نیازهای اولیه انسانی. 

این همه تفاوت برایم عجیب است و شاید کمی خوشایند. شاید همان حس تعادل در زندگی باشد. شاید علتش نزدیک شدن به مرز سی سالگی باشد. شاید یک رکود نسبی باشد برای همرنگ شدن با دیگر رکودهای دنیای اطرافم. شاید باید بلند شوم و کاری کنم . . .

هر چه که باشد فعلن لذت میبرم از بودن در دنیای خودم و خب ترجیح میدم از اکنونم استفاده کنم هر چند ذهن همیشه مشغولم لحظه ای آینده را رها نمیکند . . .


پ . ن : یک عادتم هنوز پا برجاست و آن نیاز همیشگی ام برای انگیزه گرفتن از اطرافیانم برای انجام هر کاری ست . که اگر پیشنهاد دوستی نبود برای نوشتن ، شاید همین متن آرام هم نوشته نمیشد امروز !


نظرات 4 + ارسال نظر
هومن یکشنبه 15 بهمن‌ماه سال 1391 ساعت 01:32 ب.ظ

خیلی نیستند آدمهایی که خودشان را زیر نظر دارند.خودشان حواسشان به خودشان هست.اینکه کجا هستند قبلا کجا بوده اند چه می کنند و قبلا چه می کرده اند.اینکه آدمی حواسش به ؛حال ؛ خودش باشد کم موهبتی نیست .
و آرامش خاصیت عجیبی دارد و آن مسری بودنش است.آدم آرام هرکه در شعاعش باشد را آرام می کند.حالا هرکه به تو نزدیکتر آرامتر.
البته واکنش آدمها در برابر آرامش همیشه یکی نیست .یکی هم مثل من حالا میل خواندن دارم و فیلم دیدن .
فضاهای نوستالژیکت بیش باد آرامشت بیشتر ....

و این آرامش از چه کسی سرایت کرده به من را هم نمیدانم . . .
ممنونم و آرامش برای شما هم مستدام .

نیلوفر یکشنبه 15 بهمن‌ماه سال 1391 ساعت 03:02 ب.ظ http://wlootoos.blogfa.com/

به آرامشت غبطه می خورم راحت تر بگویم کمی هم حسادت می کنم و برای مانایی اش در دلت، دعا می کنم

نیازی به غبطه خوردن نیست نیلوفر عزیزم. فقط با آرامش نگاه کن به دنیایی که در آن زندگی میکنی. ممنونم.

مریم دوشنبه 16 بهمن‌ماه سال 1391 ساعت 06:55 ق.ظ http://mariya1391.blogfa.com

پگاه جانم
برای من که دیر به خواننده های وبلاگت پیوسته ام اما تمام وبلاگت را خوانده ام و هنوز هم گاهی آرشیو ات رامی خوانم . برای من که گاهی با نوشته هایت فکر کرده ام . گاهی خندیده ام . گاهی هم گریسته ام . برای من که روزی از نزدیک و نه از دنیای مجازی با پگاه حرف می زده ام . باید بگویم نه اینطور نیست . پگاه نه تنبل شده و نه کم کار و نه بی حوصله . پگاه همان پگاه دیروز من است بدون تعارف بگویم تغییری نکرده . اما چرا یک تغییر و آن هم تغییر نگاهش ، جهان بینی اش رشد کرده . از همه ما بیشتر و بهتر . پگاه با سرعت از همه موانع زندگی رد میشه ، با ناملایماتش کنار می آد و اینجاست که مدال آرامش رو می بره . خودش هم اعتقاد دارد به حس تعادل در زندگی رسیده .
خیلی دوست دارم یک روز چاردیواری را باز کنم و داستان کوتاهی از پگاه جانم بخونم ....

تو لطف داری مریم عزیزم. به من و نوشته هایم لطف داری. و اگر واقعن همینطور باشد که تو گفتی خوشحالم. و اما داستان را فعلن خیلی منتظرش نباش که بدجور درگیر خودم شده ام . ممنونم ازت دوست خوبم.

بهنام سه‌شنبه 17 بهمن‌ماه سال 1391 ساعت 07:18 ب.ظ http://www.gahgah.blogsky.com

آرامش میخواستم و اینجا یافتم. ممنونم.

آرام باشی و موفق دوست هنرمندم.

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد